سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ |۱۷ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 19, 2024
طلبه شهید جعفر بکایی‌زاده

حوزه/ طلبه شهید جعفر بکایی‌زاده در عملیات بدر شرکت کرد و در حالی‌که ندای تکبیر بر آسمان نیلگون جنوب طنین انداز بود، گلوله‌ای بر پیکر او اصابت کرد و روحش در آسمان زیبای عشق به پرواز در آمد.

به گزارش خبرگزاری حوزه از تبریز، شهید طلبه جعفر بکایی‌زاده در سال 1343/11/06 در خانواده‌ای متدین و مکتبی، پا به عرصه وجود نهاد و در آغوش پرمهر مادر و توجهات جدی پدر، مراحل رشد فکری و جسمی را کم‌کم پشت سر نهاد.

او که نوجوانی حساس و پرشور شده بود، بعد از پایان دوران ابتدایی و راهنمایی، تا سوم دبیرستان به تحصیلات خود ادامه می‌دهد.

جعفر سال ۱۳۶۱ در منطقه شلمچه در عملیات رزمندگان حاضر می‌شود. بعد از آن به کردستان اعزام شد.

با توجه به این‌که نسبت به علوم و معارف الهی علاقه فراوان داشت، بعد از بازگشت از جبهه در مدرسه علمیه حضرت ولیعصر(عج)تبریز به تحصیل مقدمات علوم اسلامی و تهذیب نفس پرداخت، ولی بعد از چند مدت از ماندنش در حوزه نگذشته بود که به جبهه اعزام شد و در عملیات خیبر شرکت کرد و در این عملیات در اثر آتش دشمن، مجروح شد و مدتی را به پشت جبهه برگشت و در سنگر علم و دانش، به تحصیلات حوزوی ادامه داد.

جعفر نمی‌توانست در مدرسه بماند و مشغول تحصیل گردد. دوباره راه جبهه را در پیش گرفت و این‌بار عملیات «بدر» در پیش بود؛ عملیاتی در هور، در آب، عملیاتی مشکل و سخت و او این را هم می‌دانست که فردی که در دریا به شهادت برسد، اجرش از دیگران بیشتر است.

سرانجام ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳، در عملیات بدر شرکت کرد و در حالی‌که ندای تکبیر بر آسمان نیلگون جنوب طنین انداز بود، گلوله‌ای بر پیکر او اصابت کرد. آن‌گاه پیکر گلگونش بر زمین افتاد و روحش در آسمان زیبای عشق به پرواز در آمد و در کنار محبوب آرام گرفت.

طلبه شهیدی که در عمیلات بدر آسمانی شد

وصیت نامه شهید جعفر بکایی زاده

اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک

خدایا! باز شکرت می‌گویم که توفیق شرکت در این عملیات را نیز به من دادی.

بار خدایا! فهمیدم که به جبهه آمدن لیاقت می‌خواهد. حتما در زمره حزب الله بودن هم لیاقت می‌خواهد. با این که فرامینت را عصیان کردم، اما تو مرحمت‌های بسیار بر من عطا فرمودی.

بار دیگر رو به جبهه، میعادگاه عاشقان نهادم تا در زمره عاشقانت قرار گیرم که این جان ناقابل را در راهت به عنوان بها بپردازم و بار دیگر ثنایت می‌گویم.

اینک ای امت قهرمان! فرزندانتان صفحه دیگری از افتخارات و حماسه‌های دلیرانه را ورق زدند و با خون خود، ریشه درخت جوان انقلاب اسلامی و ولایت فقیه را قویتر کردند.

آری، باید برای پیشبرد اسلام خون داد و قهرمانانه جنگید و دشمن کافر را به خاک ذلت نشاند. مواظب باشید دشمنانی را که با ذلت راندید، با حیله‌ها و نامهای گوناگون، میانتان وارد نشوند. نگذارید با نام اسلام خواهی و خدا خواهی، با رهبریت امام و ولایت فقیه و یاران امام و نهادهای انقلابی جوشیده از متن مردم بالاخص سپاه و ائمه جمعه مخالفت کرده و با ارزشهای منافقانه آنها را مظلوم نمایند.

یقیناً بدانید پیروزی شما در تبعیت از امام و اجرای احکام اسلام است و نابودی‌تان حتماً و حتماً در تفرقه است. نابودی‌تان در گرو جدایی از نماز و دعا و روحانیت مبارز است.

پدر و مادرم! از این که قبلاً و اخیراً آزارتان داده‌ام، می بخشید و اگر قلب شما را رنجانده‌ام، فقط عمل به تکلیف بود و بس. اگر من به راه راست هدایت شده و طریق الله پیمودم، بدانید که شما مسبب این خیر بودید و در ضمن سعی کنید برادر کوچکم با عبادات و مساجد انس بگیرد و اگر غیر این باشد، من از شما ناراضی خواهم بود.

سخنی چند با دوستان و آشنایان خودم:

برادران عزیز! می‌دانید که این جمهوری اسلامی نعمتی است که به دست ما سپرده شده اگر از آن محافظت کنید، روحم از شما راضی خواهد بود. به خدا سوگند راه ما حق است و ما باید در راه حق، جان را فدا کنیم.

برادران! مطامع این دنیا قلیل و اندک است، دل به آن نبندید. برادران عزیز طلبه و هم مدرسه‌هایم! درس‌هایتان را خوب و برای خدا بخوانید. مبادا از صحنه کنار بروید. مطیع تام الاختیار ولایت امام امت و نمایندگان آن حضرت باشید و به یقین بدانید که دشمنی با آنان، دشمنی با انقلاب است. خدایا! اشکها ریخته‌ام، از گذشته‌ها پشیمان شده‌ام. از درگهت باز نخواهم گشت، التماسها به تو خواهم کرد، اشکها خواهم ریخت، ناله‌ها و دعاها خواهم کرد تا مرا از این زندان مرگبار، رهایی بخشی و در جوارت جای دهی و اگر مصلحت را بر این دانی که در این دنیا باشم، دست از جهاد در راه تو بر نخواهم داشت و به عزت و جلالت، دست از محبت به ائمه و پیامبرت و دینت بر نخواهم داشت. باشد که در راه تو به خون خود بغلطم و تو را از خود راضی نمایم ان‌شاءالله

خداوندا! چه شیرین است فقط با تو بودن؛ آن گاه که همه در خواب غفلت دنیایی فرو رفته‌اند، سرت را به پیشگاه خداوند تبارک و تعالی به سجده بری؛ از اعمال قبلی خود، پشیمان شده و ندای« الهی العفو» را سر دهی. خداوندا! هیچ عاملی جز عشق تو مرا وادار به این عمل نمی‌کند. با خلوص نیت برای این که از من راضی باشی و مرا دوست داشته باشی، برایت سجده می‌کنم. اشک حسرت می‌ریزیم که چرا یاران رفتند و ما هنوز اندر خم مشکلات فراوان دنیایی.

چرا به جبهه می روم؟ به جبهه می‌روم تا عشق او را در دل مرده خود احیا کنم؛ تا از او بیشتر بترسم. در نهان، آشکارش ببینم که ناظر اعمال من است. به جبهه می روم تا آن چنان که می خواهد برایش باشم. تا به او عاشق شوم و او نیز مرا دوست بدارد و از من راضی باشد و جزای رضایت را به من بدهد. به جبهه می روم تا به سر این نفس بکوبم و در فشارش قرار دهم و او را رام کنم. او را- که سرکش شده و تمام قدرتم را در دست گرفته،- با شمشیر عدالت بر سر جای خود بنشانم و… خداوندا! با یاد تو و نام تو، قدم در آستانت گذاشته، خطرها را در راهت به جان خریدم.

اما بار الها! باز محتاجم که به من عطا کنی. قلبم را خالص کن تا با قلبی مملو از عشق و درونی پر از ایمان و یاد تو در روی خاکهای داغ خوزستان- که از آن بوی خون هزاران شهید به مشامم می رسد به خون خویش غلطم که این مسئولیت عظیم فقط با خون از گردن ما ساقط می گردد. خدایا! شب عملیات چه شب زیبایی است. همه جا نغمه‌های خوش، همه جا مهر و لطف و صفا و مهربانی.

بار الها! قلبهایمان را در این شب از همه آلایشها و شبهه‌ها و … پاک و خالص برای خودت گردان. بارالها ننگ مرگ در بستر را از ما دور کن.

طلبه شهیدی که در عمیلات بدر آسمانی شد

طلبه شهیدی که در عمیلات بدر آسمانی شد

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha